داستان سریال در قارههای خیالی وستروس و اسوس، در نزدیکی پایان یک تابستان 10 ساله اتفاق میافتد و چندین خط داستانی را دنبال میکند. اولین داستان به جنگ بین خانوادههای اشرافی برای به دست آوردن تخت آهنین و پادشاهی هفت اقلیم مربوط میشود. دومین خط داستانی، نزدیک بودن زمستانی طولانی و یورش موجوداتی افسانهای از شمال را شرح میدهد و سومین خط داستانی مجموعه، تلاش فرزندان شاه مخلوع، برای بازپسگیری تاجوتخت است. این مجموعه از طریق شخصیتهایی که اخلاقیات مبهمی دارند، حول مسائلی چون طبقات اجتماعی، وفاداری، فساد، جنگ داخلی و مجازات میگردد.
اکشندرامعاشقانهفانتزیماجراجویی
روح من زبانه میکشد، جسم من از بين میرود انسان م، در میانهی جهان، پشت سر زمانهای بیشمار،
روبهرو، بیشمار ستاره ... تمام قد میان این دو دراز کشیدهام من دریای رابط دو کرانهام، پلی میان دو کیهان ... همه چیز دگرسان است چیزهایی بس ساده پس رفتم ...
نمیدانم بر زمین به کدامین سوی در حرکت م ، بسان سرابهایی دوردست، بازمانده از پیش رفتن
ناگهان شهرهای بزرگ به معجزه ای بر پا شد ... و پرندگان، همراه با من بر فراز راه پر کشیدند
آسمان را دیدم که در پیش چشمهای م گسترده می شود .. و در این میان همواره سرنوشتی
تیره سر در پی من دارد
پنداری
دیوانه ای ست تیغ به دست .. !!